مات و مبهوت دانشگاه فرهیخته..
با تعریف همه...بهترین دانشگاه!من ذوق میکردم..وای خدایا شکرت...جواب زحمتمامو دیدم...
روزهاسپری شد و من هیچ نیاموختم...
می گفت..زیاد غصه نخور شانس بیاری،نمرتو گرفتی..بچه خوشگل کلاس باشی نمرت ردیفه!
من گم بودم در هیاهوی دانشجویان..سال 88..
استادجزای عمومی ...مرا مثال میزد...برای خنده دیگران..چادرم را ...فرض کنید شمارا به خاطر داشتن چادر شلاق بزنند و تو با افراد بدتر از خودت می گویید چادر را برنمی دارم..
من ؟واقعا؟من میخواستم درس بخونم..این حرفها چرا؟
روز های 88 ...تجلیل از استاد امیر ارجمند...مشاور ارشد میرحسن موسوی!
اینها خواب است؟
حقوق اساسی یک...تساهل و تسامح!به من گفتند واقعا این چیزهارا به شما آموزش می دهند؟
من مات ومبهوت...بین دانشجویان سال 88..تعطیلی کلاس ها..شعارها..توهین ها...پرتاب آبمیوه و کیک به سمت چادری ها!
بچه ها بریم کلاس دیر شده!...نه بابا کدوم کلاس همه استادا رفتن برای تجلیل از استاد امیرارجمند..،
و اکنون سال 93..
حضور محمد خاتمی...
داشجویانی که مانتد من علمشان را در دانشکده جا می گذارند و بی ثمر تر از همیشه می مانتد..